be to che
be to che

be to che

نمیدونم از خودم چی میخوام

سلام 

تا حالا شده فکر کنید که از زندگیتون چی میخواهید !

هرکسی رو اطراف خودم می بینم  فک میکنم میدونم چی میخواد 

شاید هم اینجور نباشه 

شاید مثل من باشن 

ولی من همیشه درگیرم که چ طور باید زندگی کنم 

البته ی آرمان شهر دارماااا 

خیلی هم خوشگله !

ولی امان از مقایسه هایی که ذهنم انجام میده !

میگه  به من خاک تو سرت یکی نصف تو هم نیست موشک درست میکنه اختراع میکنه   یا اینکه همه ی شهر میشناسنش  تو برا مملکت چه کار کردی ... یکی رفت شهید شد

یکی کارخونه درست کرده چندتا بیکار و با کار کرده!

این از لحاظ هوش و کار !

از لحاظ دیگه میگه مسافرت و خوش بودن 

میگه خاک تو سرت طرف ده برابر تو رفته مسافرت ! نصف تو هم سرمایه نداره

طرف هیچی نداره با زن و بچه اش خوشه 

از لحاظ تقوا

کلا میگه برو گوه تو بخور! هیچ گوهی نیستی 

حالا ببینید 

من میخوام برم خوش باشم مثلا برم رستوران 

فک میکنم هزاران نفر نمیتونن مثل من بیان رستوران کلا کوفتم میشه 

میخوام برم مسافرت فک می کنم هزاران نفر آخرای عمرشونه هنوز نرفتن مشهد زیارت هرچند خودم از سال 91 نرفتم 

و اینکه چطور من برم  خوش باشم! شهرهای مختلف رو بگردم !

نه اینکه نرمااا میرم ...  ولی ی جا این فکرا حالمو میگیره!!!

نمیدونم شما هم اینجوری هستین یا نه؟

مهمان های خارجکی

اینجایی که من زندگی می کنم  خیلی توریست خارجی نمیااااد 

این چندتایی هم که اومدن خیلی برا خودم هم عجیب بود 

از 40 50  تایی که پیام دادم بهشون دوتاشون اومدن... اولی هم که یکی از دوستان باهاش صحبت کرده بود 

خیلی  تجربه جالبیه 

ی چیزی بین همشون  مشترک بود .... حدود یک ماه مسافرت 

در حالی که دانشجو  بودن ...

این  مهمان های آخری از آلمان حدود 9 ماه توی سفر بودن 

کلا حال میده مسافرت کردن 

ولی تازه متوجه شدم 

زیاد هم سخت نمیگیرن 

بردمشون ی رستوران درجه یک 

دیگه گفتم خیالشون نمیاد چند تومنه 

خوب شد بهشون گفتم 

گفتن خیلی گرونه ... بریم ی چیزی بخوریم در حد یک یورور !!!!

حالا ما ایرانی ها 

منو میخوای ببری رستوران مگسی 

خدا بزنت 

بعد از عمری منو آوردی مسافرت  

کوفت بخورم بهتر 

یعنی خداییش ملتی هستیم فقط به فکر غرغر کردن 

زجر دادن هم دیگه 

هیچ چیزمون هم سرجاش نیست ! کلا  اعصاب خوردی!

با یک کوله 9 ماه سفر بودن ... خدای من

فکرش رو هم نمیتونین بکنیم ...

دو هفته میری مشهد و کربلا چهل تا کیف و چمدان همراهمون هست 

آخرش هم میگیم اه 

فلان چیزک یادمون رفت!

با این آلمانی ها خیلی خوش گذشت 

پایه بودن اساسی 

کلی خندیدیم 

باید برم مسافرت ! 


بیست و چهارم فروردین !

الان خیلی خوابم میاد بای بای 

خوب برو بگیر بخواب مرض داری بیای اینجا بگی خوابم میاد !

بدون عنوان

دو طرف دعوا همیشه خودشون رو  طرف حق میدونن 

من حق هستم !

در یک زمان و مکان  2 تا حق داریم !

همیشه به این باید فک کرد که احتمال حق بودن یا نبود  

مثل سکه است 

یاد جبر رو احتمال افتادم 

سکه ای را n بار به هوا پرت می کنیم ... 

50 

50 

یا شیر 

یا خط 

----------------

دیگه حرف زدنم نمیاد !!!!

یعنی نمیخواد که بیاد 

یا شایدم میاد 

خودم نمیفهمم 

-----------

توی مشکلات همیشه 

بدترین حالت ممکن رو در نظر بگیرید ببینید آخرش  چی میشه 

بکشنت 

زندان بری!

آبروت بره!

نمیدونم تبعیدت میکنن 

هر کدوم اتفاق بیافته زیاد مهم نیست 

مهم اینه که اگه اعصابت به هم بریزه 

میشی ی تبعیدی که توی خودش زندانی شده و براای اجرای اعدامش روزشماری میکنه !

بالا تر از سیاهی رنگی نیست!!

یا 

آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب 

بدبخت اگر مسجدی از آینه سازد 

یا سقف فرو ریزد و یا قبله کج آید !

افکار

ممممممممممممم

چی بگم 

از کجا بگم 

چطوری بگم 

!!!

نمیدونم 

از این بگم که هیچی سرجاش نیست 

حتی افکارم

در لحظه زندگی نمی کنیم 

یا غصه دیروز رو میخورم 

یا اینکه آینده چه اتفاقی میافته 

و اینکه لحظه  در حال عبور 

که همه دارایی آدم هست رو از دست میدم 

اصلا معلوم نیست فردا زنده باشم یا نه !

یا اینکه بقیه زنده باشن یا نه!

شاید یهو زلزله بیاد همه چیز نابود بشه!

.

.

.

.

..

شاید این ندونستن کار رو برای همه سخت میکنه!

سفر به تهران

رفت و برگشت

 دو روزه  و یک شب .

خونه پسر دایی هاااا

رفتم پاساژ علائدین ... پاساژ چارسو

چقد شیک بود 

ولی  باید کلی پول داشت ... 

من که فقط تماشااااا کردم 

۰۰۰۰۰

توی  مترو هم که چقد جالب 

لحظات بسیار عاشقانه ... خخخخخ

از ماچ گرفته 

تا دستمالی کردن همدیگه ...

....

آدم قرآن به دست هم دیدم 

....

تهران شهر عجااایب